باز هم ننوشتم و این شد که میبینید. هر وقت حس نوشتن بود باید نوشت. اما راستش نشد. دیدار دوستان و اقوام و یار و دیار تمام شد. برگشتم به خانه. حالا حس تنهایی و غریبی و سختی راه پیش رو. با شعار من میتوانم یا باید بتوانم، چه بخواهم چه نخواهم.,برگشتم,برگشتم به تنهایی,برگشتم و باز آمدم,برگشتم از تنهایی والیار,برگشتم شعر,برگشتم به انگلیسی,برگشتم ایران,من برگشتم,دوباره برگشتم,دیر برگشتم ...ادامه مطلب
دیشب یکی از نزدیکانم به دیدنمان آمد، با یک میهمان. این فامیل ما حدود 20 سال قبل از کشور مهاجرت کرده بود. بعد هم تشکیل زندگی داد و شغل و کار و همسر و فرزندانی و... خلاصه حسابی درگیر کار و زندگی بود. در چند سال قبل چند بار به منزلشان سر زده بودم اما احساس میکردم خوشحال نیست. به هر حال سال گذشته شنیدم که از همسرش جدا شد و با توجه به شرایط اینجا باید از نظر مالی اموال زوجین با هم نصف شود ولی او منزل را بهطور کامل به همسر و فرزندانش بخشید و منزل را ترک کرد. حالا در یک منزل اجارهای زندگی میکرد و ماشینش را هم بخشیده بود. با این حال احساس میکردم ارامتر ,هیچ وقت دیر نیست,هیچ وقت دیر نیست نودهشتیا,هیچ وقت دیر نیست از مهسا زهیری,رمان هیچ وقت دیر نیست مهسا زهیری,دانلود هیچ وقت دیر نیست,رمان هیچ وقت دیر نیست از کاربر نودهشتیا,رمان هیچ وقت دیر نیست جلد دوم,دانلود رمان هیچ وقت دیر نیست,دانلود رمان هیچ وقت دیر نیست برای موبایل,دانلود کتاب هیچ وقت دیر نیست ...ادامه مطلب