کلاس اول راهنمایی بودم. درسها کمی با دبستان تفاوت پیدا کرده بود، برای هر درسی یک آموزگار داشتیم و ساعات مدرسه از 4 ساعت به 6 ساعت افزایش پیدا کرده بود، دیگر روزانه مشق نمینوشتیم و تکلیف پس نمیدادیم ولی کلی خواندنی داشتیم، با این همه هنوز جزو شاگردان خوب مدرسه بودم. تمام دوره دبستان شاگرد اول شده بودم با معدل عالی و دلم میخواست در راهنمایی هم پیشرو باشم. اوضاع نمرات هم بد نبود تا دم امتحانات سه ماهه اول که مشکلات جدی رخ داد. جریان چه بود؟ راستش در دوران مدرسه ورزش برای ما (من و بیشتر همکلاسها) جدی نبود. زنگ ورزش را به بازی محبوبمان- وسطی- میگذراندیم و کیف میکردیم و اخرش هم یک بیست خوشگل در کارنامه. اما در دوره راهنمایی اوضاع یک دفعه فرق کرد. معلممان خود قهرمان شنا و اسبسواری بود. آن سال برای اولین بار برنامه ورزش دوره راهنمایی منسجم شده بود و برای امتحان انجام چند مسابقه اجباری بود؛ اول نگه داشتن خود بالای بارفیکس به مدت 1 دقیقه، دوم 40 بار دراز و نشست، سپس دوی چهار در صدمتر، دوی 540 متر که باید 4 بار به دور حیاط مدرسه میدویدیم، پرش جفت پا و سه گام هم بود و آخر هم انعطاف بدنی که باید کف دست را بدون خم شدن زانو به زمین میچسباندی. دردسرتان ندهم؛ یک ثانیه بالای بارفیکس میماندم، هشت بار دراز نشست، پرش هم 120 سانت. انعطاف هم که نگو. خلاصه ما با خوشی و شادمانی امتحان ورزشمان را همینجوری انجام میدادیم و خیلی هم خجسته و خوشحال که دم کارنامه سه ماهه اول معلم ورزش من را خواست و گفت: «تو نمره ورزشت زیر ده است، یعنی تجدید و میخواهم یک بار دیگر ازت امتحان بگیرم». باورم نمیشد؛ من و تجدیدی؟!! خلاصه در حال شوک و بهت بودم. اعتراض کردم. معلممان هم بسیار بداخلاق و بددهن! من هم که هیچوقت در مدرسه کسی از گل نازکتر به من نگفته بود ترش کردم و با بدبختی دوباره امتحان دادم. خودم را کشتم و تلاش کردم که بهتر بشود. یک ثلث 15 و دو ثلت دیگر 13 و با معدل 19/23 شاگرد سوم کلاس شدم! بماند که سال بعد با اعتراض مادر من و چند دانشآموز دیگر خانم معلم از مدرسه ما رفت و معلم دیگری آمد و نمرات ورزشمان دوباره شد 19 و 20. این شد که هیچوقت در زندگی در ورزش پیشرفت نکردم! نه توانستم هیچ رشته ورزشی را کامل یاد بگیرم، نه ورزش جزو کارهای روتینهای زندگیم شد.
حالا این همه نوشتن و یادآوری گذشته برای چه؟ برای این که دیروز، پسرم در مسابقات Track & field یا همان دو و میدانی در مدرسه درخشید و در چند رشته اول شد. وقتی از مسابقات حرف میزد و از مهارتهای خود و از رقابتهای تنگاتنگ میگفت، خاطرات کودکی من زنده شد و خوشحالم که پسر کوچک من حالا ورزشکار توانمندی شده است. نه برای بردن و اول شدن بلکه برای اینکه ورزش در زندگی او یک اولویت است. پدر و مادرها گاهی آرزوهای خود را در کودکشان جستوجو میکنند و ناتوانیهای خود را از او میخواهند اما خوشحالم که نه من و نه همسرم هرگز به پسرمان در انتخاب فعالیت غیر درسی مثل آموزش زبان دوم یا موسیقی فشاری وارد نکردیم. حالا ورزش و مخصوصاً فوتبال عشق اول زندگی اوست و ما هر دو سعی میکنیم همراه خوبی برایش باشیم.
دستخط یک زن... ...برچسب : نویسنده : pattern-ladya بازدید : 148