لطفاً فقط به غرغر‌هایم گوش بده....

ساخت وبلاگ

راستش وقتی یک کارهایی را نکرده‌ای و می‌خواهی برای بار اول انجام دهی خیلی سخت به‌نظر می‌رسد. مخصوصاً کار بزرگی مثل اسباب‌کشی. نه این‌که اصلا اسباب‌کشی نکرده‌ باشم‌ها! نه، اما هرگز تنها یا دست تنها نبودم. همین باعث ترسی بزرگ شد؛ ترس که چه‌ عرض کنم، هراس! اما آمد و رفت و تمام شد. دیشب برای اولین شب بعد از این یک هفته احساس آرامش کردم. البت از حق نباید گذشت که دوستان جدید خیلی به من کمک کردند. قبل، در هنگام و حتی روزهای بعد. سپاس دوستان خوبم...

1

-خدا را شکر که تمام شد. نمی‌دانی چقدر ترسیده بودم..

-چرا؟ 

-کار نکرده، بار اول،‌ دست‌تنها. همیشه خانواده کنارم بود، بچه‌های مطب‌ و کارگرها دم دست و پول حاضر و از همه مهم‌تر آشنا به همه‌جا.

-تو نباید ضعیف باشی! برای من هم بار اول بود، تازه دوستانت کمک کردند؛ یکی در پیچیدن وسایل، دیگری در باز کردن و چیدمان،‌ دیگری ناهار حاضر کرد...

- می‌دانم، می‌دانم، من قصد درددل داشتم تو باز از در نصیحت در آمدی و کلاه همه‌چیز دانی بر سر گذاشتی. لطفا فقط به غرغر‌های من گوش بده...

2

نقاش در حال رنگ زدن خانه است؛ 

-سلام، خسته نباشید، خدا قوت..

- سلام از ماست.

-ببخشید من هنوز هیچ امکاناتی این‌جا ندارم برای‌تان چای درست کنم، واقعا شرمنده!

-این‌ چه حرفی است، من ایرانی‌ها را خوب می‌شناسم و با مهمان‌نوازی‌شان آَشنا هستم!

3

- جیمی،‌ کجایی؟

-خانم، پرده‌ها را وصل می‌کنم.

- یک دقیق بیا پایین، برایت چای آوردم. این هم گز است، یک نوع شیرینی ایرانی. با چای عالی است. اول چای را بنوش تا سرد نشده، بعد کارت را ادامه بده.

-حتما، شما ایرانی‌ها خیلی مهربان هستید!

4

-چند سال است این‌‌جا هستی؟

- حدود 13 سال.

-در این مدت همیشه خدمات نظافت منزل انجام می‌دادی؟

-بله، 

-از کار برای ایرانی‌ها راضی هستی؟

-ای‌خانم، ایرانی‌ها از خارجی‌ها بهترند، خوش‌اخلاقند، به آب و چای و غذای ما می‌رسند اما نمی‌دانم چرا دوست دارند دروغ بگویند.

-دروغ؟

-بهتان برنخورد‌ها. ما هم همسایه و هم‌زبان شماییم. اما این ایرانی‌ها همیشه اصرار دارند که به جای این‌که از طریق شرکت به ما زنگ بزنند،‌ ما به شرکت خیانت کنیم و تنهایی بیاییم و برای‌شان کار کنیم. بعد هم کلی به خدا و جان بچه‌شان قسم می‌خورند که به کسی نمی‌گویند. بعد با کمترین تاخیر یا مشکل زنگ می‌زنند به شرکت و اذیت می‌کنند، گله می‌کنند تا ما کارمان را از دست بدهیم. من دیگر هرگز به یک ایرانی اعتماد نمی‌کنم ولی مجبورم برای آن‌ها کار کنم. حداقل هم زبان و هم کیش هستیم!

دستخط یک زن... ...
ما را در سایت دستخط یک زن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pattern-ladya بازدید : 125 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 8:53