شد 41؛ سنم را میگویم!
خیلی وقت پیشترها شاید وقتی ده دوازده ساله بودم در مجلهی زن روز قدیمی مطلبی خوانده بودم درباره جشن تولد 40 سالگی برژیت باردو و دوچرخهای که به مناسبت آن هدیه گرفته بود. یادم میآید چقدر به چشمم جذاب و کامل و قوی آمده بود و فکر کرده بودم چقدر زندگی پربار و فعالی داشته تا آن سال. چقدر آن زمان 40 سالگی برایم دور بود و امروز فکر میکردم که من 40 را گذراندهام و یکسال هم بیشتر!
کجا هستم؟
میدانم که از 20 سالگی تاکنون زیاد تغییر کردهام، بیشتر خواندم، بیشتر دیدم و جاهای بیشتری سفر کردم و دوستان بسیاری پیدا کردم که برخی تاثیر زیادی در تغییر نگرش و دانش من داشتند اما نمیتوانم بگویم به آنچه مدنظرم بود رسیدهام. فقط میدانم هنوز عطش خواندن و دانستن دارم و نادانستههای بسیار.
بزرگترین تفاوتی که سال گذشتهام با بقیه سالها داشت بیکاری من بود. در یک سال گذشته کار و طبابت نکردم. اوایل سخت بود. بیکاری و بیشتر بیهویتی، مخصوصا وقتی کاری از دستت بر میآید ولی اجازه انجامش را نداری! اما به هر حال اینسالها هم دورهای از زندگی است که باید بگذرد. بیکاری تنبلترم هم کرد؛ پرخوابتر، کم ورزشتر1شدم و پرخورتر. یادم هست از سه ماه قبل تصمیم به ورزش روزانه و نظارت دقیق بر خوراک خود گرفتم که نشد. بهجای آن به خود گفتم در دنیای مدرن باید خود را آنگونه که هستی بپذیری!
واقعا گاهی میمانم بین اینکه بنشینم بر لب آب و گذر عمر بینم و از لذایذ دنیا بهرمند شوم یا خود را حبس خانگی کنم و امتحانات نظام پزشکی خانه جدید را پاس کنم و زودتر وارد چرخه کار و زندگی شوم! در هر حال افتان و خیزان بین هر دو هدف در آمد و شد هستم. نه از سفر به ایران و دیدار یاران و دیار میگذرم و نه از تحصیل علم و دانش و تجربه و مهمانی و خرید و آشپزی و وظایف مادری و فوتبال و برف بازی کردن و کتاب خواندن و دیدن سریال و البته چرخش روزانه در تلگرام. در واقع به نوعی با تمام خواستههایم به توافق دو طرفه رسیدم.
گرچه باعث میشود رسیدن به هدف طولانیتر شود ولی بههر حال امکان رسیدن به چند هدف همزمان وجود دارد و از دیگر سوی هم موقعیتهای تکرار نشدنی زندگی را هم از دست نمیدهم. اولین مسابقه فوتبال رسمی هیراد، اولین روز مدرسهاش، عروسی فامیل یا زایمان دوستان هر کدام مزهی خود را دارند و هستم و میمانم و درس را هم میخوانم. نمیدانم چقدر درست است اما اینطور راضیترم. شاید اگر مدت درس خواندن کوتاه بود میشد مدتی را بهدور از بقیه زندگی کرد اما بهقول معروف این قصه سری دراز دارد.
چند روز پیش در برنامهی میزبان رادیو فردا مصاحبه صادق صبا با خانم شیرین عبادی را شنیدم و به خود گفتم این زن فوقالعاده است؛ یک قاضی توانمند و سخندان و انسانی شریف و منطقی و البته الگویی برای بسیاری از زنان دنیا از جمله خودم و بعد با خود فکر کردم او در 56 سالگی نوبل گرفت هنوز چند سالی وقت هست :)
1. راستش دروغ چرا، هیچوقت اهل ورزش نبودم!
دستخط یک زن... ...
برچسب : نویسنده : pattern-ladya بازدید : 130